مثبت درمانی

مثبت درمانی

مثبت نگری یعنی شکر دایمی
مثبت درمانی

مثبت درمانی

مثبت نگری یعنی شکر دایمی

مثبت درمانی از منظر قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم  

در قرآن چهار بار کلمه شفا آمده است.  

یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ (یونس۵۷) 

 قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء (فصلت ۴۴) 

وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إَلاَّ خَسَارًا (اسرا۸۲) 

 یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ (نحل۶۹) 

سه مورد در باره قرآن و مورد دیگر در باره عسل است. 

 

واژة شفا در لغت به معنای نقطه آخر چیزی است که مشرف به نابودی یا نجات باشد، از این رو شفا یافتن بیمار به معنای عافیت یافتن و نجات از بیماری است؛  

دهخدا:شفا یعنی شفاء. تندرستی و بهبود از مرض  

شکی نیست که قرآن خود را درمانگر معرفی می کند و داروی درمان هم هست و صد البته فقط برای مومنان و ظالمین نه تنها درمان نمی شوند بلکه مرض آنها بیشتر می شود.  

ظالمین چه کسانی هستند؟؟ 

از دیدگاه قرآن بزرگترین ظلم شرک است و شاید منظور قرآن در بحث شفا شرک در درمان است و انسان هم به خدا رجوع می کند و هم به غیرخدا !!!! 

مثلا یک سرماخوردگی دارد و یا یک بیماری روحی دارد به پزشک و روانشناس مراجعه می کند اما وقتی بیماری سخت می گیرد خدا را طلب می کند و این شرک است . خداوند برای درمانگری خود شریک نمی پذیرد و انسان موحد تنها یک طبیب را می شناسد و دیگران وسیله ی او هستند.   

 

_________________________ 

"طبیب را طلب کرد اما خدا را طلب نکرد " 

 

انسان در ابتدای بیماری خدا را طلب نمی کند اما وقتی بیماری بدخیم و بدتر می شود رو به خدا می کند و شاید خداوند نه تنها جواب او را ندهد بلکه مرگ او را برساند و قاتل او شود.  

از این رو پزشک خدایی بیمار را به خدا ارجاع می دهد و سپس درمان می کند و خود را وسیله می بیند. 

ایاک نعبد و ایاک نستعین  

 قرآن برای کسانی شفا است که فقط از او کمک بخواهند . 

 حتی قرآن هم یک وسیله است و به اذن او رحمت و شفا و هدایت است. 

کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (ابراهیم1) 

 __________________________ 

مکانیسم درمان در قرآن چگونه است؟؟؟ 

اولا از دیدگاه قرآن به یک روایت چیزی به نام مرض در جهان خارج نیست بلکه بیماری یک تفسیر درونی از یک پدیده بیرونی است لذا درمان هم اصلاح تفسیر است. مثلا درد یک نوع احساس است و چون ناخوشایند است احساس بیماری می کنیم اما شاید یک نفر درد را دارو بداند و احساس خوبی داشته باشد و همانند یک داروی تلخ دوست داشته باشد. 

قرآن درمانی در این روایت نوعی لگوتراپی یا معنا درمانی است و درد را نه تنها ضد ارزش نمی داند بلکه یک ارزش محسوب می کند و کلام خدا را می شنود :عسی ان تکرهوا شیا و هو خیرلکم. 

 

از این دیدگاه جهان یک پارچه است و ندای توحید سر می دهد و سلامتی و بیماری یکسان می شوند و مرگ و زندگی هم یکی می شود اما دنیا جهان زوجیت است و بیماری و سلامتی با هم تفاوت دارد و مرگ و زندگی یکسان نیست .! 

حوزه ی درمانگری خداوند و قرآن در کجاست؟؟ 

خداوند درون ما را شفا می دهد و این شفا ء موجب می شود چشمان ما باز شود و آنچه بیماری می پنداشتیم در حقیقت نوعی دارو برای درمان امراض درونی ماست. و ما داروی تلخ خداوند را بیماری گمان می کردیم و این سرآغاز یک سری از اتفاقات می شود که به جهنم منتهی می گردد جهنمی که خود باز داروی بیماری درون ماست تا معالجه و شفا یابیم.  

________________ 

بیماری چیست؟؟ 

بیماری گمان بد به خداست . از دیدگاه قرآن همه چیز و همه ی آنچه برای ما رخ می دهد دستور کتبی خداست که مخلوقات او اجرا می کنند.  

قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اللّهُ لَنَا (توبه 51)

بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى‏رسد . 

ما گمان بد به خدا داریم اما ناآگاهانه مثلا فکر می کنیم  سرطان و ایدز و میکرب و ویروس عامل بدبختی ما هستند در حالیکه همه چیز از طرف خداست و خداوند هیچ چیز برای ما نمی خواهد جز خیر و صلاح ما . خداوند طبیب مهربانی است که آمپول می زند و تیغ می کشد و جراحی می کند. 

 

آنچه گفته شد یک روایت و مکانیسم عمیق است. و فلسفه ی بیماری در یک سطح نازل تر هم مطرح است. 

______________________ 

خداوند به چه کسانی درد (بیماری) می دهد ؟ و چرا ؟؟ 

 

انسان وقتی بطور غریزی و یا اختیاری از خدا دور می شود دچار اضطراب و ناآرامی می گردد و شاید همه چیز از خانه و ماشین و همسر و مقام و.. داشته باشد اما به دلیل غفلت از خدا احساس عدم رضایت و پوچی می کند و یا طمع او را بر می دارد و فکر می کند هر چه به مادیات نزدیک تر شود بهتر است اما گویا تشنگی او بیشتر می شود و بالاخره این راه یک بازگشتی هم دارد بسوی خدا . 

خداوند ابتدا از درد و بلاهای کوچک چه جسمی و چه روحی و چه اقتصادی و خانوادگی ... شروع می کند تا او برگردد اما شخص پناه می برد به غیرخدا تا جائی که غیر خدا هم نمی تواند کاری بکند و سپس به خدا پناه می برد. 

 

لذا بیماری های مصطلح نشانه هستند تا انسان بسوی خدا برگردد و پناه بردن به دکتر و دارو نوعی گمراهی است و تا یک جایی کمک می کند اما در نهایت درد و بیماری او بیشتر و بیشتر می شود. اما اگر از همان ابتدا بسوی خدا می رفت شاید دردهای ساده و خوش خیم ، بدخیم نمی شدند و .... 

 

اما دکتر و دارو لازم است آنچه مخرب است سوء مصرف دکتر و سوء مصرف داروست. 

دکتر وظیفه دارد بیمار را دعوت به توبه و یادخدا و دعا کند و از مسکن ها در صورت ضرورت استفاده نماید. 

آینده ی خوب در گرو حال خوب است.

انسان خوشبختی را در آینده جستجو می کند و از موقعیت حال راضی نیست نه از نظر شخصی ، یا خانوادگی و یا سیاسی و اجتماعی و...... 

 

به نظر من بد نیست اما بد می شود اگر از حال خود لذت نبریم. و حال خود را جهنم بپنداریم. در این صورت آینده ی ما هم جهنمی می شود بدتر از حال. 

 

آینده نگری خوب است گذشته نگری هم خوب است به شرطی که حال نگر هم باشیم . 

حال نگر یعنی چه ؟؟؟ 

بر اساس این تئوری الان همه چیز okay هست باید لذت ببریم حال بهشت است و اهل حال بهشتیان !! 

اگر اهل حال بودیم آینده هم برای ما حال می شود و گذشته هم . 

چگونه اهل حال باشیم . ؟؟؟؟؟ 

از جنبه ی سیاسی ؟؟؟؟ 

مثلا از حکومت فعلی راضی باشیم و لذت ببریم. یکی از معضلات امروز این است که مردم حکومت ها را ساقط می کنند اما از روی نادانی و حکومتی بدتر و بدبختی بیشتر نصیبشان می شود.  

از روی کینه و نفرت عمل می کنند و این کینه اصل دوزخ است.  

 

از جنبه ی خانوادگی ؟؟؟؟ 

به طلاق فکر نکنیم همین زندگی را دوست داشته باشیم و با بدترین همسر هم لذت ببریم. 

 

از جنبه ی شخصی؟؟؟ 

همین که هستیم را دوست داشته باشیم با همه ی نقص هایش و لذت ببریم.  

 

 

اما من یک شورشی هستم !!!!!!!! چگونه ؟؟؟ 

شورش و انقلاب بر علیه شورش و انقلاب !!!!!!!! 

 

never fight with the visible 

 

هرگز با دیدنی ها جنگ  نکن  . دشمن موجودی موهوم است و دیدنی نیست مانند شیطان موهوم.  

 

دشمن ما کیست؟؟؟ 

غفلت   

سلاح ما آگاهی است آگاهی آتش است که افکار تاریک ما را می سوزاند. 

نماز ما آگاهی است که افکار مثبت تولید می کند و به تبع آن همه ی دیدنی ها مثبت می شود  زیرا دنیا ی مادی دنباله ی افکار ماست . 

عینک تیره ی غرض

غرض ورزی نفس

 

چون غرض آمد هنر پوشیده شد *** صد حجاب از دل به سوی دیده شد

من اوایل کار بنا به دلایلی از احمدی نژاد بدم می آمد و استادم گفته بود اگر شما از کسی متنفرید کافی است هفت خصلت خوب در او پیدا کنید و تا 40 روز آن را در ذهن خود مجسم کنید و سپس خواهید دید که تنفر شما از بین رفته و حتی محبت جای آن را گرفته است. 

الان می بینم تنفر من از بین رفته است. 

 

مولانا می گوید همه هنر دارند و دل ما مشکل دارد که هنر آنها را نمی بیند مانند اینکه چشم ما بسته است. 

نفس انسان با انتقاد زنده است و برای زنده ماندن باید یک نکته ی منفی ببیند و ناگفته نماند خودم خیلی علاقه به غیبت کردن دارم و البته اشکالی ندارد اگر زمانی هم برای زندگی در فضای گفتار نیک در نظر گرفته شود. 

 

شرط تبدیل مزاج آمد بدان 

کز مزاج بد بود مرگ بدان 

 

 

مزاج من به بدگویی عادت کرده چه کنم؟؟ 

بدگویان بیشتر گم کرده راه !!!!!!!! 

 

مثلا یکی در خفا  زنا می کند و دیگری فضولی می کند و زنای او را آشکار و بدگویی می کند که فلانی با فلانی .... 

به نظر شما گناه کدام بیشتر است؟؟؟؟ 

از دیدگاه قرآن و حدیث گناه دومی بیشتر است (الغیبه اشد من الزنا) (نظر شخصی) 

البته می دانیم زنای مخفی گناه است اما جرم نیست مگر اینکه بخواهد آشکار کند و در ملا عام که چهار نفر ببینند زنا کند.    

مولانا هم در قالب داستانی این نکته را می گوید که 3 نفر در حال نماز بودند و یک نفر در بین نماز صحبت می کند و دیگری به او می گوید نماز تو باطل شد و سومی می گوید خدا را شکر که نماز من باطل نشد و در حقیقت نماز هر سه باطل گشت.  

 

میل به بدگویی از کجا ریشه می گیرد؟؟؟؟ 

 

یک کار عملی : 

اهل صیقل رسته اند از بو و رنگ  

لاجرم بینند خوبی بی درنگ 

 

من باید یک کار دردآور را انجام دهم و آن اینکه سمباده بردارم و قلب زنگ زده ی خود را صیقلی دهم تا  زنگار برداشته شود و دل من آینه ی جمال حق گردد و  در هرکسی و هر چیزی فورا و نه با تاخیر خوبی و خدا را ببینم.  

 

از فلان آدم بدم می آید باید  تمرکز کنم که از خودم بدم می آید  

هر که را آینه باشد پیش رو 

زشت و خوب خویش را بیند در او 

 

بله انسان زشتی خود را می بیند در آینه ی هستی و می خواهد آینه را بشکند مانند آن پیر زن که می گوید آینه هم آینه های قدیم !! 

ظلمت امکان

ابن عربی می گوید بزرگترین ظلمت ، ظلمت امکان است. 

 

خوب یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

یعنی وجود نفسانی انسان که همین احساس وجود داشتن بطور مستقل است می باشد . انسان می گوید باید خدا را اثبات کرد این یعنی خدا را احساس نمی کنیم وگرنه کسی که خدا را احساس کند دیگر نیاز به اثبات ندارد بلکه خودش را باید اثبات کند که نمی تواند خود را پیدا کند مگر یک موجود موهوم که واقعیت ندارد. 

خدا را احساس کنیم انرژی هسته ای پیدا می کنیم. 

همه چیز خدا یی است و خوب و مثبت .

همه چیز مثبت است

در یک دیدگاه کاملا ضد دیدگاه رایج ، خوب دقت کنیم همه چیز بر عکس می شود.


در دیدگاه رایج خدا ابژکتیو و دیدنی نیست بلکه آنچه واقعیت دارد ماده است و خداوند مفهومی ذهنی است . دنیا واقعیت است و حقیقت چیز دیگری است .

اما در یک دیدگاه عرفانی ، بویژه ابن عربی مطرح می کند خداوند تنها واقعیت است و غیر خدا همگی ذهنی و درونی هستند. 

واقعیت مثبت است خدا خیر و زیبایی و دانایی است

نفس چکار می کند؟هر روز شر و بدی و زشتی تولید می کند و عبادت ما هم این است که هر شب با آب توبه و بازگشت به فطرت الهی درونمان را پاک کنیم و تا در آینه ی دل خدا را ببینیم خوبی ببینیم و زیبایی .


دیدن هر عیبی در جهان قطعا عیب ماست و خوبی ها از خداست

اگر سی درصد دنیا را روشن می بینیم یعنی هفتاد درصد کوری داریم

اگر هشتاد درصد جهان را روشن می بینیم یعنی چشم دل ما بیست درصد بسته است

هر نقطه ی تاریک در دل ما بخشی از جهان را تاریک می کند.

نفرت و دلخوری یعنی نقطه ای تاریک در دل انسان

کسی که دنیا را تاریک می بیند و غصه دار است قطعا بیمار است و چشم دل او و روان او  بسته است و درمان این است که چشم دل باز شود و حجاب ها برداشته شود.

______________

براداران و خواهران در این دیدگاه همه فرشته اند بلااستثناء و ما در شهر فرشتگان زندگی می کنیم و اگر دیوصفتی می بینیم نشانه ی بیماری قلبی ماست نشانه ی این است که عینک دودی زده ایم و دود می بینیم.

پ.ن:این مسائل برای زندگی شخصی است و در اجتماع صادق نیست انسان وقتی در خلوت به این دیدگاه برسد به شادی می رسد به بهشت می رسد .