مثبت درمانی

مثبت درمانی

مثبت نگری یعنی شکر دایمی
مثبت درمانی

مثبت درمانی

مثبت نگری یعنی شکر دایمی

آرامش

به نام آرامش دهنده دلها





پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.

نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.

اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود.
در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.

تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد.
اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود.
آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بود.

این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت.
اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.
آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود



پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.
بعد توضیح داد :

آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است.

مثبت نگری سیاسی


بسم الله الرحمن الرحیم


در حوزه سیاست ، وقتی به مثبت نگری می رسیم که در درون به صلح برسیم و جنگ های سیاسی را بازی ببینیم و یک گروه را سیاه دیدن و گروه دیگر را سفید دیدن یا یکی را حق و دیگری را باطل دیدن ، فقط به درد جهان بیرون می خورد و در درون هر دو گروه را باید حق ببینیم و جنگ را یک بازی دوستانه !!!!!!!!!


هست بیرنگی اصـــــول رنگ ها .. صلح هـــــا باشد اصــــول جنگ ها
چونکه بیرنگی اســــیر رنگ شد .. موسی ی با موسی ی در جنگ شد
رنگ را چــون از میان برداشتی .. مــوسی و فــــــــرعون دارند آشتی


اگر غرض ها ، هوس ها و مرض های درونی نباشد جهان سرتاسر صلح و دوستی و خوبی و شعور و زیبایی می شود. تاریکی و ظلم از درون نشات می گیرد.

خدا یعنی مثبت و شیطان یعنی منفی


بسم الله الرحمن الرحیم


خداوند یعنی خوبی ، زیبایی و شعور

شیطان یعنی بدی ، زشتی و بی شعوری


خداوند را می توان دید وقتی چیز زیبایی را می بینیم و وقتی در یک موجود بی شعور ، شعور می بینیم و وقتی نیکی واحسان و عشق می بینیم .

شیطان موهوم را می توان دید وقتی در افکار و وسوسه ها و کینه ها و دشمنی ها بسر می بریم . عیب و نقص را دیدن یعنی دیدن جن جاهل ، پرده ی جهل وقتی بر چشمان ما سایه می افکند ، خداوند پنهان می شود و آنچه می بینیم و احساس می کنیم منفی و کدورت و رنجش و احساس ناخوشایند است

دانای راز



مولوی در مثنوی می‌گوید: صاحبدلی دانایِ راز، سوار بر اسب، از راهی می‌گذشت، از دور دید که ماری به دهان خفته‌یی فرو رفت و فرصتی نماند که مار را از خفته دور کند. سوارِ آگاه و رازدان، با گُرزی که به کف داشت ضربه‌یی‌چند به خفته نواخت. خفته از خواب برجست و حیران و پریشان، سواری گرز بر‌کف در برابر خود دید. سوار باردیگر ضربتی بر او کوفت و بی‌آن‌که فرصتی دهد، او را ضربه‌باران کرد. مرد، به‌ناچار، روی به‌گریز نهاد و سوار در پی او تازان و ضربه‌زنان، تا به درخت سیبی رسیدند که در پای آن سیبهای گندیدهٌ فراوانی پراکنده بود. سوار او را ناگزیر کرد که از آن سیبهای گندیده بخورد. مرد سیبهای گندیده را میخورد و پیاپی به سوار نفرین می‌فرستاد و بی‌تابی می‌کرد:



بانگ می‌زد، ای امیر آخر چرا

قصدِ من کردی، چه کردم مر‌ترا؟
شوم ساعت که شدم بر تو پدید
ای خُنُک آن را که رویِ تو ندید
می‌جهد خون از دهانم با سُخُن
ای خدا، آخر مکافاتش تو کن


وقتی مرد از آن سیبها، تا آن‌جا که توان داشت، بلعید، سوار او را ناگزیر کرد که در آن صحرا، با‌شتاب، بدود. مرد شتابان سر‌به‌دویدن نهاد. دوان‌دوان به‌پیش می‌رفت، به زمین می‌غلتید و باز برمی‌خاست و باز می دوید، به گونه‌یی که «پا و رویش صد هزاران زخم شد».
این ضربتها و دویدنها چندان ادامه یافت تا مرد به حالِ «قی» افتاد و آن سیبهای گندیده و به‌همراه آن مار از دهانش بیرون ریخت. مرد ناسزاگو و خشمگین وقتی چنین دید به راز آن ضربه‌ها و آزارها پی برد و زبان به ‌پوزشخواهی گشود:

ادامه مطلب ...

مرگ ِمرگ

بسم الله الرحمن الرحیم


حضرت زینب که سلام خدا بر او باد می فرماید که من در واقعه ی عاشورا جز زیبایی ندیدم.(وما رایت الا جمیلا)


دیدن زشتی ، دیدن شر است و شر از ناحیه ی جهل است (طبق حدیث عقل و جهل) زیبایی از ناحیه ی عقل است و خیر هم همینطور که وزیر عقل است .


اگر کسی فقط عزاداری کند و گمان کند مثلا حسین (علیه السلام ) مرده است طبق نص قرآن به خطا رفته است و خداوند به روشنی می فرماید گمان نکنید شهداء مرده اند بلکه زنده اند و شما نمی فهمید. یعنی انسانی که بگوید و گمان کند حسین مرده است بی شعور است . و عزاداری برای مرده است و لذا ما باید استغفار کنیم.


خداوند قطعا از گناه مردم عادی می گذرد زیرا فوق طاقت آنهاست اما از خواص نمی گذرد زیرا می دانند که حسین زنده است و هر روز باید به او سلام کنیم و اگر بگوییم حسین مرده گویی گفته ایم خدا مرده است . رابطه ی ما با خدا هم مانند حسین یک طرفه است او صدای ما را می شنود اما ما نمی شنویم او می بیند و ما نمی بینیم.

درد شیعه درد فراق است و نه درد عزا و مردن امام حسین . کسی به معرفت برسد امام حسین را ملاقات می کند مانند ملاقات خدا !!!

ما مانند یعقوب در فراق یوسف ، در فراق حسین گریه کنیم و بدانیم که روزی وصال صورت می گیرد.

خداوندا ما را به وصال خود و دوستان خود برسان

محبت خود و دوستانت را در دل ما بیشتر و بیشتر کن تا از محبت دنیا در دل ما پیشی بگیرد.